معرفی وبلاگ
****وبلاگی جهت پاسخ به سوالات رایانه ای****
قراردادن ترفندهای جالب رایانه ای
(استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر نام وبلاگ بلامانع می باشد،با تشکر)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 313229
تعداد نوشته ها : 158
تعداد نظرات : 48
Rss
طراح قالب
موسسه‌·تبیان
ویرایش شده توسط:
Farshid7

قسمت اول: ایندی وارد کشور سریلانکا شده و در ابتدای یک شهر باستانی قرار می گیرد و از روی نقشه حرکت می کند تا از شهر خارج می شود و به یک پل قدیمی و پوسده می رسد و در هنگام عبور از آن پل شکسته می شود و ایندی به درون رودخانه سیاه سقوط می کند و به صورت اتفاقی شهر زیر زمینی را پیدا می کند و در نهایت سنگ کرووات را بدست می آورد، اما موقع خروج به وون بک (یک نازی جون سخت) بر خورد میکنه و ایندی رو می گیرند و کرووات را از اون می خوان ولی ایندی با هوشمندی خاصی وون بک رو به درون آب می ندازه (درون آب یک کروکودیل بزرگ هست) و فرار می کنه و بر می گرده به دانشگاهش در نیویورک. موقع کار روی کرووات متوجه ورود دو چینی (ژنرال کای و خانم می اینگ) می شود که از او می خواهند رمز قلب اژدها (چیزی که به امپراطور چین قدرت می داده) که مربوط به شهر مخفیی در تیان می شود را حل کند. در حین صحبت می اینگ کرووات رو می شکنه و به ایندی می گه که این یکی از سه تیکه ی آینه ورودی شهر مخفی تیان است. ایندی قبول می کنه این معما رو حل کنه و حرکت می کنه به سمت شهر پراگ برای یافتن تیکه دوم آینه.

قسمت2: ایندی در شهر پراگ وارد قلعه مخفی می شود (با گذشتن از سد تعداد زیادی نازی). در قلعه ابتدا نقشه آن را در کتابخانه پیدا می کند و از روی نقشه اتاق ساعت را پیدا می کند و با حل آن به قسمت های مختلف قلعه می رود و متوجه می شود که می اینگ مواظب اوست. در هر حال بعد از حل معمای ساعت وارد آزمایشگاه شیمی قلعه می شود که در آنجا یک غول عجیب آزاد می شود که به اسید واکنش نشان می دهد و ایندی با استفاده از همین نقطه ضعف اون غول رو شکست می ده و تیکه دوم آینه رو بدست می یاره ولی ناگهان با گاز بی هوش می شه و وقتی که چشم باز می کنه می بینه که وون بک زنده است...

قسمت3: ... بعد از رفتن وون بک، ایندی فکر می کرد که دیگه همه چیز تموم شده که ناگهان می اینگ کلید زندان رو به اون می ده و بهش می گه که تو العان تو استانبولی و نازی ها اینجا دنبال تیکه سوم آینه می گردند و حتی ورودی شهر رو هم پیدا کردند و توضیح می ده که ژنرال کای سر دسته گروه اژدهاهای سیاه و با نازی ها همکاری می کنه و دلیل کمک کردنشم اینه که اون به طور مخفیانه برای دولت چین کار می کنه. خلاصه اندی از زندان فرار می کنه و وارد شهر می شه و بعد از کمی شنا و جستجو به یک هشت پای بزرگ می رسه و با سختی فراون اونو می کشه و بدین ترتیب تیکه سوم آینه رو هم پیدا می کنه و با می اینگ به هونگ کونگ می رن تا با شخصی به نام ووهان ملاقات کنند.

قسمت4: اندی تو سالن اپرای هونگ کونگ نشسته و منتظر می اینگ و ووهان است که می اینگ توسط اژدهاهای سیاه دزدیده می شه (هویت واقعی اون فاش شده) و اندی برای کمک به اون راه می افته ولی هر چی داخل ساختمونو می گرده می اینگ رو پیدا نمی کنه و می ره بیرون که به صورت اتفاقی با ووهان آشنا میشه می با هم می رن دنبال می اینگ ولی دیر می رسن و متوجه می شن که وون بک با یک زیر دریایی داره اونو می بره، ولی ووهان می دونه که دارن می اینگ رو به کجا، که نازییا اونجا هستن می برن، پس ایندی رو به اونجا می بره و می گه که من اینجا منتظرم تا تو برگردی.

قسمت5: ایندی از راه آبی وارد پینگلای می شه و با یه تغییر قیافه از نگهبانی رد میشه و میره به سمت ایسگاه گوندولا و در اونجا برق رو وصل می کنه و با تنکابین حرکت می کنه به سمت قلعه سنگی که می اینگ اونجا زندانیه.

قسمت6: ایندی از سد سربازان چینی عبور می کنه و وارد دژ می شه و جای می اینگ رو پیدا می کنه و می ره تا اونو نجات بده که با خواهران دوقلوی فینگ (دو محافظ اصلی کای) رو برو می شه و بعد به زحمت اونا رو می کشه و می ره به سمت قفس می اینگ که ناگهان زیر پاش خالی می شه و به زیر زمین سقوط می کنه، مکانی که پرستشگاه مردگان نام دارد. خلاصه ایندی همین جور پایین می ره تا به قسمت زیرین دژ می رسه و با ارواح روبرو می شه.

قسمت7: در این پرستشگاه ترسناک ایندی با حل یک معمای سخت پنجه اژدها رو بدست می یاره، وسیله ای که برای نابودی ارواح میشه از اون استفاده کرد. حالا که ایندی پنجه اژدها رو داره راحی به بیرون پیدا می کنه و از روی یک بلندی کای رو می بینه که سه تیکه آینه رو داره به هم وصل می کنه و قصد داره با قربانی کردن می انگ دروازه رسیدن به قلب اژدها رو باز کنه ولی ایندی سر می رسه و آینه رو از کای می گیره و در حالی که همه جا در حال خراب شدنه کای و افرادش پا به فرار می زارن و ایندی می اینگ رو آزاد می کنه تا با هم فرار کنند ولی دیگه دیر شده و می اینگ به یک هیولای ترسناک تبدیل می شه و ایندی رو به بعد دیگری می بره ولی ایندی با پنجه اژدها اون هیولای ترسناک رو که توسط سه گوی قدرت تقویت میشه شکست می ده و می اینگ رو به حالت اول برمی گردونه و سریع از اون محیط مخوف خارج می شن و می رن بیرون یعنی جایی که ووهان منتظر اوناست، می انگ کمی غرغر میکنه و می گه که باید به حرف پدرم گوش می کردن و با یک مرد پولدار ازدواج می کردم و گرفتار این همه دردسر نمی شدم خلاصه ایندی می گه که باید راز این امپراطوری رو بعد از چند صد سال کشفش کنیم. بنابراین اونا از ریق رودخانه ای خودشونو می رسونند به تیان.

قسمت8: ایندی و می اینگ وارد معبد امپراطوری می شن که ایندی چندتا مجسمه مار می بینه و کمی نگران می شه (آخه ایندی از مار می ترسه) خلاصه راه ورود به بخش های دیگر معبد رو پیدا می کنند و همین طور که دارن پیش می رم و بخش به بخش جلو می رم ناگهان ایندی با سقوط از می یانگ جدا میشه، و در ادامه ایندی با حل معمای زنگ ها واردقسمت دیگه ای میشه.

قسمت9: در اینجا ایندی صدای وون بک رو می شنوه که اونو صدا می کنه و می گه که دیگه کارت تمومه و با یک دستگاه حفاری ایندی رو دنبال می کنه و ایندی هم با استفاده از طناب و پرش های مکرر از دست اون فرار می کنه و وون بک رو به اعماق زمین می فرسته، و بالاخره ایندی دروازه ورود رو پیدا می کنه و وارد اون می شه.

قسمت10: ایندی از مکان های معلق عبور می کنه و وارد محل اصلی یعنی جایی که امپراطور و قلب اژدها هستن، می شه. و بعد از عبور از کفی های معلق و ناپدید شونده خودشه به جنازه امپراطور می ر سونه و قلب اژدها رو از دهان او در می یاره می میره، ولی ایندی نمی تونه قدرت قلب رو تحمل کنه و به زمین می افته که کای سر می رسه و قلبو از ایندی می گره و با قدرت قلب اژدها چندتا سرباز سنگی رو بیدار می کنه تا ایندی رو بکشن و خودش می ره ولی می اینگ سر می رسه و با کمک هم سربازان سنگی رو نابود می کنن، می اینگ به ایندی می گه که تا قدرت کای کامل نشده بریم و اونو شکستش بدیم.

قسمت11: کای ،می اینگ رو می گیره و ایندی با استفاده از پنجه اژدها و عناصر اصلی طبیعت کای رو شکست می ده و می اینگ هم آزاد می شه و ارواح کای رو می برن، و ایندی و می یانگ هم با هم می رن.

قسمت پایانی: ووهان و ایندی و می اینگ در سالن اپرا نشستن و با هم صحبت می کنن که ایندی و می اینگ با هم خارج می شن و ... .

هر سوالی از بازی یا هر نظری در مورد این نوشته دارید بگید تا هم در بهتر شدن داستان کمکی کرده باشید و هم بازی رو تموم کنید.

داستان ایندی و ماشین جهنمی هم که واضحه: ایندی از هرجا با شکست دادن یک هیولا یک وسیله عجیب بدست می یاره و بعد از پیدا کردن همه اونا با اون وسایل یک ماشین جهنمی رو راه می ندازه که باعث آزاد شدن یک هیولای آسمانی می شه که زن ایندی رو می گیره و در آخر با طناب برقی هیولا رو شکست می ده و بازی تموم می شه. البته یک مرحله هم در آخر هست که هیچ ربطی به داستان نداره. (تا اون جایی که یادم بود داستان این جوری بود)            

1389/7/28 17:34
X